بعدها
نامی را زیر لب
بیشتر خواهی گفت
بعدها
پیراهنی را
بیشتر خواهی بویید
بعدها
تنهاییت را
در تنهایی
بیشتر خواهی گریست
تقصیر تو نیست عزیزم !
ما عادت مان است
قاب عکسهای خالی مان را
بیشتر ببوسیم ..
سید محمد عباسی
بعدها
نامی را زیر لب
بیشتر خواهی گفت
بعدها
پیراهنی را
بیشتر خواهی بویید
بعدها
تنهاییت را
در تنهایی
بیشتر خواهی گریست
تقصیر تو نیست عزیزم !
ما عادت مان است
قاب عکسهای خالی مان را
بیشتر ببوسیم ..
سید محمد عباسی
از تنهایی ات
نترس عزیزم !
تنهایی ات منم ..
سیدمحمد عباسی
گیسوانت شب
روی ات ماه ..
باید ،
در آغوش تو
به خواب رفت
سید محمد عباسی
آمدی ،
گل از گلم
شکفت !
تو حتما
اهلِ بهاری ..
سید محمد عباسی
بیا !
کمی ..
زودتر بیا
دارم ،
دیر می شوم
جا نمانی عزیزم !
به من بِرِس ..
سید محمد عباسی
بمانی ،
بهارم
بخندی ،
تابستان
بباری ،
پاییزم
نباشی ،
زمستان
تو ..
چهارفصل روزگار منی
سید محمد عباسی
چند سال خوابیدیم
که این همه تنهاییم ؟
ما که حتی
رویایی نداشتیم !
سید محمد عباسی
در کنج خلوت شعرهایم
که کسی تا بحال نخوانده شان
زنی همیشه گریه میکند
که صدای هق هق اش آشناست
مثل صدای کفش هایش
مثل عطر تند لباس هایش
زنی در این سطرهای تاریک
تنهایی اش را تنها قدم میزند
بیخیال از واژگان غریبی که
به او لبخند میزنند
زنی که هنوز حاضر نیست
تماشای غروب را
با کسی قسمت کند
که هنوز عاشق قدم زدن
زیر باران است ،
بدون بارانی و چتر ..
که هنوز وقتِ بغض
چیزی را در جیبش میفشارد
مثل یک حلقه ی پس داده شده
تا سد کند سیل اشک هایش را
در کنج ناشناخته ی شعرهایم
که اشک هایم را به آنجا میبرم
هنوز هم زنی دلتنگ من است ..
سید محمد عباسی